در خدمت انسان

گرامى‏ ترین و بلندمرتبه‏ ترین اهداف آن است که انسانها را گرد هم مى‏ آورد.

در خدمت انسان

گرامى‏ ترین و بلندمرتبه‏ ترین اهداف آن است که انسانها را گرد هم مى‏ آورد.

در خدمت انسان

بسمه تعالی
می خواهیم با هم رشد کنیم. بیایید به هم کمک کنیم بهتر شویم و تابعیت بیشتری از عقل و عشق داشته باشیم تا هوس هایمان.

دیدگاه و نظراتتان را در میان بگذارید.

لطفا به سایر وبلاگ هایمان سر بزنید:
- دنیای ما (http://donyayema.blog.ir)
- برای زندگی ( http://donyayema2.blog.ir )
- علم و اندیشه (http://donyayema3.blog.ir )
- در خدمت انسان (http://mehre8.blog.ir )


دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

 

اصالت جامعه

بنابراین، در مورد سه نکته بحث مى ‏کنیم: این حس و گرایش در بشر وجود دارد. امّا اسلام چگونه این احساس را عمق مى‏ بخشد و چگونه آن را تقدیس مى‏ کند و چگونه به آن استقرار و ثبات مى ‏بخشد؟

نکته اول. اسلام چگونه این گرایش را عمق مى ‏بخشد؟ مثال مى ‏زنیم. براى تربیت فرزند خود، گاه به او مى ‏گوییم «دروغ نگو». کودک را مخاطب قرار مى ‏دهیم و او را از انجام کارى بازمى ‏داریم. این نوع تربیتْ سطحى است. ولى اگر کودک را از زشتى دروغ بیاگاهانیم، یعنى خواسته خود را با دلیل همراه کنیم و بگوییم «دروغ نگو، زیرا دروغ‏گویى عملى ناپسند و نامطلوب است»، تأثیرش عمیق‏تر است. اما ممکن است فضاى سالمى فراهم آوریم که در آن اصولا نیازى به دروغ‏گویى نباشد و کودک اگر دروغ بگوید احساس ازخودبیگانگى کند. این نوع تربیت عمیق‏تر و قوى‏تر از انواع پیش‏گفته است.

حال به بحث خود برمى‏ گردیم تا ببینیم اسلام چگونه گرایش انسان را نسبت به تشکیل جوامع عمق مى ‏بخشد. این گونه نیست که اسلام فقط به انسان توصیه کند که به تعهدات خود عمل کند یا با دیگران داد و ستد داشته باشد یا امانت‏دار باشد، بلکه، علاوه بر آن، کوشش مى‏ کند تا از جهانى که انسان در آن زندگى مى‏ کند تصویر روشنى ارائه نماید. به انسان مى ‏گوید: اى آدمى، جهانى که در آن زندگى مى ‏کنى و آنچه محیط زیستِ تو را تشکیل مى‏ دهد و بیشترین تأثیرها را بر تو مى ‏گذارد، جهانى است منظم، همه چیز در آن به‏ اندازه است و هر جزئى از اجزاءِ عالم نقش و وظیفه وجودى خود را به طور دقیق و متقن ایفا مى ‏کند. پس اگر مى‏ خواهى، هماهنگ با این جهان، در این جهان زندگى کنى باید منظم و دقیق و امانت‏دار باشى و وظایف خود را خوب انجام دهى. در قرآن کریم چنین آمده است: «السماء رفعها و وضع المیزان »(7:55) آسمان را بر پا کرد و میزان را قرار داد).

این کدام میزان است؟ میزان حقیقى یعنى «عدالت در آفرینش و دقت در عمل». همچنین قرآن کریم مى‏ فرماید: الّذى خلَقَ فسَوّى و الّذى قدّرَ فهَدى (2:87) (آن که آفرید و درست‏ اندام آفرید و آن که اندازه معین کرد. سپس راه نمود).

پس همه چیز دقیق، درست و منظم است. و آسمان را برافراشت و میزان را وضع کرد. چرا؟ براى اینکه شما از میزانِ عدالت خارج نشوید. من مى ‏گویم هستى منظم است و در محدوده میزان اداى امانت مى‏ کند، یعنى اعمال انسانى که در این جهان زندگى مى‏ کند با ترازوى عدالت سنجیده مى ‏شود و انسان مورد ظلم قرار نمى‏ گیرد. یعنى آنچه به او مى‏ دهند کمتر از آن چیزى نیست که از او ستانده ‏اند. بنابراین، راهى که اسلام براى تعمیق این احساس در پیش مى ‏گیرد این است که هستى منظم است، عطا مى ‏کند، و نیز دقیق است.

پس تو اى انسان، اگر مى‏ خواهى با این جهان هماهنگ باشى، باید دقیق و منظم باشى. لذا دین براى آدمى شرایطى فراهم مى‏ آورَد که احساسِ او، نسبت به ضرورت وفادارى و اداى امانت، از ریشه ‏هایى سرچشمه مى‏ گیرد که از آسمان تا زمین امتداد دارد. و این خواسته ‏اى سطحى و رفتارى صورى نیست، بلکه عملى است که بر این ریشه‏ هاى عمیق استوار است.

دینْ این گونه احساسِ آدمى را نسبت به ضرورت انجام وظایف و درخواستِ حقوقش، یعنى تشکیل اجتماعات، عمق مى ‏بخشد.

نکته دوم. اسلام مى ‏کوشد تا احساس بشر را نسبت به مدنیّت (حقوق و وظایف یا اخذ و عطا) تقدّس بخشد. چگونه اسلام به این احساس رنگ تقدّس مى ‏زند؟ از چند طریق.

طریق اوّل این است که عطا و دهش از نظر اسلام از وظایف دینى است. متّقین چه کسانى هستند؟ قرآن، در نخستین آیات سوره بقره، آنها را چنین وصف مى‏ کند که به پنج اصل پایبندند: به غیب ایمان دارند (اصل اول) و نماز به پا مى‏ دارند (اصل دوم) و از رزق و روزى خود انفاق مى‏ کنند (اصل سوم) و به آنچه بر تو و بر پیامبران پیشین نازل شده ایمان دارند (اصل چهارم) و به آخرت یقین دارند (اصل پنجم) (2:2-4)

اصل سوم این است که از هرچه روزى آنها شده است انفاق مى ‏کنند.(کلمه انفاق فقط به پرداخت مال اطلاق نمى ‏شود، بلکه بخشش از همه روزیها است و معناى آن عطا و بخشیدن است. یعنى مؤمنِ باتقوا کسى است که از علم و آبرو و مهارت و توانایی ها و از همه چیز خود عطا مى‏ کند.)

آن که مى‏ بخشد باتقوا است، پس عطا، که یکى از عوامل تشکیل دهنده جامعه است، جزئى از تقوا است. بنابراین، انجام وظیفه اجتماعى و فعالیت اجتماعى یک وظیفه دینىِ اصیل به شمار مى‏ رود.

باید دانست که تعبیر به انفاق با تعبیر به صدقه متفاوت است. آنچه مرد به همسرش مى‏ دهد، انفاق به حساب مى‏ آید و این حق است نه سخاوت و کرم، انجام وظیفه است.

بنابراین، اسلام به عطا رنگ وظیفه و وجوب مى‏ دهد و به آن قداست مى ‏بخشد. همین طور ملاحظه مى‏ فرمایید که آنچه فرد به جامعه مى‏ دهد حقى است که جامعه بر گردنِ او دارد. انسان به جامعه مى ‏بخشد. این حقوق جامعه است بر گردن او. از جامعه مى ‏گیرد و این حق او است بر عهده جامعه؛ حقوق و وظایف یا اخذ و عطا.

انسان حقوق جامعه را مى‏ پردازد و آن را ادا مى ‏کند. بنابراین، مى‏ توان هر انجام وظیفه‏ اى را اداى امانت شمرد. کسى که اداى امانت مى ‏کند، حقوق مردم را به طور کامل و بدون کم و کاست مى‏ پردازد. هرچه بر او واجب است ادا مى‏ کند یعنى امانت‏دارى مى ‏کند. لذا مى‏ توان عطا را، که رکن اساسى تشکیل جوامع است، اداى امانت دانست.

اینک به قداستى که در این کلمه نهفته است برمى ‏گردیم. اداى امانتْ زیبایى و برجستگى انسان است. اینجاست که معناى آیه کریمه زیر براى ما روشن مى ‏شود:

إنّا عَرَضْنَا الأمانَةَ عَلَى السّمواتِ و الأرضِ و الجِبالِ فَابَینَ أنْ یَحمِلْنَها و أشفَقنَ مِنها و حَمَلهَا الإنسانُ (72:32) (ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند. و انسان آن امانت بر دوش گرفت).

انسان تنها موجودى است که مى‏ تواند اداى امانت کند و بار امانت را بر دوش بکشد و در اینجا به طریق دوم مى ‏رسیم.

طریق دوم. چرا در قرآن کریم از نقش طبیعى خورشید و ماه و سایر اجزاءِ هستى به سجود و تسبیح و صلاة تعبیر مى ‏شود، ولى از نقش آنها تعبیر به امانت نمى ‏شود؟ زیرا امانت امرى است اختیارى و این انسان است که وظایف خویش را با اختیار کامل انجام مى ‏دهد. در حالى که خورشید و ماه و بقیه اجزاءِ هستى وظایف خود را نه به حکم اراده بلکه بدون اختیار انجام مى ‏دهند. آنها به سوى انجام وظیفه رانده مى ‏شوند و به کار گرفته مى ‏شوند.

آدمى تنها موجودِ مختار است و بدین سبب از عملِ او به اداى امانت تعبیر مى ‏شود. بنابراین، دهش و عطاى انسانْ انفاق است و انفاق یکى از صفات پنجگانه متقیان است. امانت‏دارى و اداى امانت واجب است و بدین سان در این اصطلاح و تعبیراتى نظیر آن و در عطا رنگ قداست را مشاهده مى‏ کنیم.

همچنین در تفسیرهاى دینى، این سخن را مى ‏بینیم که «مردم همه عیال‏اللَّه اند و محبوب‏ترین مردم نزد خدا کسى است که براى عیال خدا (مردم) نافع‏تر باشد» (اصول کافى، ج 2ص 164) پس عطا کردن به جامعه، سود رساندن به عیال‏اللَّه است و درنتیجه موجب قربِ پروردگار. به این مطلب مى‏ رسیم که، به طور خلاصه، اسلام پیوندهاى اجتماعى را مقدّس و اخذ و عطا را عبادت مى ‏داند.

طریق سوم. اسلام این پیوندها را تثبیت مى ‏کند و براى آنها خطوط و موازینى قرار مى ‏دهد. این موضوع را در مجموعه تعالیم اسلام صریح و واضح مى ‏بینیم. اینک نمونه‏ هایى از آن را ذکر مى ‏کنم، ولى فعلاً مجال بحث مفصل در این زمینه وجود ندارد. شما مى‏ دانید که دین داراى عرصه‏ هاى گوناگونى است، از جمله: 1. عرصه فرهنگى، یعنى مفاهیم و تفاسیرى که اسلام از پدیده‏ها و اشیا به دست مى‏ دهد؛ 2. عرصه ایمان، یعنى اعتقاد به خدا، روز آخرت، و نبوّت؛ 3. عرصه احکام، یعنى واجبات و محرّمات، صحیح و غلط، جایز و غیر جایز؛ 4. عرصه اخلاق صفات و فضایل.

این چهار عرصه وجود دارد و ما مشاهده مى‏ کنیم که در همه این چهار عرصه، به وضوح، به روابط اجتماعى اهمیت داده مى ‏شود: در حوزه مفاهیم (حوزه فرهنگى) به تفسیر اسلام از جامعه مى‏ نگریم و مى‏ بینیم که مى ‏فرماید «إنّمَا المؤمنونَ إخوه»(10:49) و افراد جامعه را برادر مى ‏داند و با این روش مى ‏خواهد میان افراد جامعه خویشاوندى و پیوندهاى عاطفى و منطقى ایجاد کند. سپس در این معنا مبالغه مى ‏کند و از حد برادرى فراتر مى‏ رود و مى ‏فرماید «مؤمنان همچون یک تن واحدند که هرگاه عضوى دردمند شود دیگر اعضا با او همدردى مى ‏کنند.» اعضاى جامعه را به (بحار الانوار، ج 71، ص 234) اجزای یک بدن تشبیه مى ‏کند و این معنا در بسیارى از آیات قرآن دیده مى ‏شود. در این آیات از افراد به بعض تعبیر مى ‏شود.

مى ‏دانیم که، در اصطلاح منطق، دو کلمه بعض و فرد با یکدیگر متفاوتند. بعضْ جزء یا قطعه‏ اى از شى‏ء است، ولى فردْ واحدى مستقل و مجزّا است. همچنین در تعالیم قرآنى مى ‏بینید که از اموال به اموالکم تعبیر مى‏ شود؛ به صورت جمع. «... لا تَأکُلوا أموالَکُم بَینَکُم بِالباطِلِ»( 29:4) یعنى همه اموال متعلق به همه شما است و به مال همه تعبیر مى ‏شود. »بعضکم من بعض« و «أوفوا بعقودکم». یعنى آنها را قطعه واحدى به حساب مى‏ آورَد که داراى اجزاءِ متعدد است.

پس تفسیر اسلام از جامعه و مفهومى که از جامعه ارائه مى‏ دهد دلالت بر پدیده‏اى یگانه دارد: برادرى و خویشاوندى اعضاى جامعه و یکپارچگی آن، مانند بدن واحد. این در حوزه فرهنگى.

اما در عرصه ایمان و عقیده: مى ‏بینید که اسلام در اصول دین امر به اجتهاد مى ‏کند. یعنى مى ‏فرماید مسلمان کسى است که یگانگى خدا را با دلیل و منطق مى‏ پذیرد و ایمان تقلیدى کفایت نمى‏ کند. چرا اسلام بر این نکته اصرار دارد و از ما مى ‏خواهد که اصول دین را عمیقاً درک کنیم؟

اسلام از ما این را مى ‏خواهد تا با ایمانِ خود زندگى کنیم. این چه فایده‏ اى دارد؟ ایمان به خداى یکتا معنایش این است که چون خدا یکتا است و از داشتن فرزند، والدین، همتا، نزدیکان و خویشاوند مبرّا است، بنابراین، همه افراد بشر نزد او برابرند، همچون دندانه ‏هاى شانه. وقتى که انسانها مساوى باشند، همکارى میان آنها آسان مى‏ شود. چه، در آن صورت، کسى بر دیگران برترى ندارد یا بى ‏نیاز از دیگران نیست تا تعاون صورت نگیرد، بلکه هر فرد نیازمند به دیگران است. پس قبول این مسأله که افراد بشر با یکدیگر مساوى هستند تعاون و داد و ستد را تسهیل مى ‏کند. در این صورت در میان انسانها بى‏ نیاز کامل یا نیازمند کامل پیدا نمى ‏شود، بلکه هر شخصى از بعضى جهات غنى و از دیگر جهات نیازمند است. بنابراین، هم عطا مى ‏کند هم مى ‏گیرد. در حالى که اگر گمان کنیم که بعضى از انسانها از دیگران بى ‏نیازند، تعاون و همکارى مشکل مى ‏شود. از طرف دیگر، وقتى بپذیریم که انسانها قدّیس و مصون از خطا نیستند، پذیرفته ‏ایم که هر فردى در معرض اشتباه است و نیاز به مشورت دارد. و این امر تعاون فکرى میان انسانها را پى مى‏ ریزد. پس انسان به همفکرى و همکاری اجتماعى نیازمند است و این نتیجه ایمان به تساوى افراد بشر است. به همین ترتیب، وقتى بگوییم که همه حرکات و فعالیتهاى ما منبعث از خداى یکتا است، از وحدت مبدأ و هماهنگى حرکتها چیزى حاصل مى ‏شود که تعاون میان انسانها را تسهیل مى ‏کند. کما اینکه این مفهوم با چند تعبیر تصریح مى‏ گردد.

خدا یکى است و او همه را خلق کرده است و انسانها همه از یک پدر و مادرند، پس با هم برادرند و سرنوشتشان یکى است (إنّا لِلّهِ و إنّا إلَیهِ راجِعونَ). پس مبدأ و سرانجام و مسیر حرکت یکى است و اینْ روندِ همکارى و هماهنگى و ایجاد جوامع را آسان مى‏ سازد. اینها بعضى از مسائلى است که به بشر باز مى ‏گردد. پس میان افراد انسان امتیاز و تفاوتى وجود ندارد. تفاوت در استعدادها و قابلیت هاست نه برترى بعضى بر دیگران.

در همین جا مایلم جمله معروفى را به برادران یادآور شوم. گاه گفته مى ‏شود که اگر انسان به قرآن رجوع کند مى ‏بیند که قرآن به برترى بعضى از آدمیان بر دیگران اعتراف دارد و به این آیه استناد مى‏ کنند:

أهُم یَقسِمونَ رَحمَتَ ربِّکَ نَحنُ قَسَمْنا بینَهُم معیشَتَهُم فِى الحَیوةِ الدُّنیا و رفَعْنا بَعضَهُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضا سُخْریّا و رحمتُ ربِّکَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعونَ (32:43) (آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏ کنند؟ حال آنکه ما روزى آنها را در این زندگى دنیا میانشان تقسیم مى‏ کنیم. و بعضى را به مرتبت، بالاتر از بعضى دیگر قرار داده ‏ایم تا بعضى دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگارت از آنچه آنها گرد مى ‏آورند بهتر است).

مى ‏گویند اسلام به برترى بعضى از انسانها بر دیگران اذعان دارد و این مطلب با سخنان شما که مى ‏گویید «مردم مانند دندانه ‏هاى شانه مساوى ‏اند» سازگار نیست. ولى وقتى معنى آیه و قرائن آن را ملاحظه مى ‏کنیم مى ‏بینیم که آیه در صدد آن نیست که رجحان و تقدم و برترى بعضى از انسانها را بر دیگران ثابت کند، بلکه آنچه را ما در مورد تفاوت در قابلیت ها گفتیم در نظر دارد.

هر انسانى در تخصص خود از دیگران برتر است. پزشک در علم پزشکى از مریض برتر است. عالِم دینى در تخصص خویش از پرسشگران بالاتر است. پزشک در آنچه بر دیگران برترى دارد، یعنى در تخصص خود، سایر افراد را رهبرى مى ‏کند و دیگران در حوزه تخصصی او از او تبعیت مى‏ کنند. در حالى که همان پزشک، که در تخصص خود مرا رهبرى مى ‏کند، در تخصص من مطیع من است. هردوى ما در حوزه تخصص مهندس مطیع اوییم و هرسه نفر ما در حوزه تخصص حقوقدان از او اطاعت مى ‏کنیم و هر چهار نفر در حوزه تخصص بازرگان و کشاورز از آنها پیروى مى ‏کنیم. بنابراین، «بعضى از شما را در حوزه تخصصى بر دیگران برترى دادیم.» لِیَتَّخِذ بَعضُهُم بَعضا سُخریّا (32:43)یعنى «تا برخى‏ شان برخى دیگر را به کار گیرند». این، معناى تفاوت در تخصص است. لذا بشر مساوى است همچون دندانه ‏هاى شانه. تفاوت، در لیاقتها است، و این، همکارى میان افرادِ جامعه را تسهیل و تثبیت مى ‏کند.

ایمان به عدالت خداوند، به کمال خداوند، و به بخشندگى و مهربانى او است. خداوند است که جامع صفات کمالیّه است. خدا رحیم، رؤوف، مهربان، عادل و عالم است. او مخلوقات را آفریده و صفات خود را در آنها منعکس کرده و این امرى طبیعى است؛ انسجام میان علت و معلول و تناسب بین علت و معلول.

معلول همواره به شکل علت است و این اصل دومى را ایجاد مى ‏کند. این اصل مى‏ گوید: انسان ذاتاً پاک است. در میان انسانها فردِ پست و کسى که نتوان او را اصلاح کرد یا نتوان با وى همکارى نمود وجود ندارد. اگر چنین شخصى یافت شود، در میان مخلوقات، از نوادر است. این امرْ تعاون را براى انسانها آسان مى ‏کند و به ایشان اجازه مى ‏دهد که دست خود را براى همکارى به سوى هر انسان دیگرى دراز کنند؛ و اینْ فطرت الهى است که مردم را بر آن آفریده است. بنابراین، ایمان به خداى یکتا تسهیل کننده است و ایمان به عدالتِ خالقْ تسهیل کننده است و ایمان به روزِ حساب و معادْ انسان را وا مى ‏دارد تا احساس مسؤولیت دقیق داشته باشد و در قبال جامعه خود احساس وظیفه دینى کند.

عضو این جامعه، هنگامى که عطا مى‏ کند، هرگز کم و کاست روا نمى ‏دارد. پس مى‏ بینیم که آموزه ‏هاى حوزه فرهنگْ مفهوم زیبایى به جامعه داده و عرصه ایمانْ راهِ صحیحى براى تشکیل جوامع ایجاد کرده است.

عرصه احکام. در حوزه احکام مباحث بسیارى مطرح شده که به شؤون جامعه اختصاص دارد. اینک برخى از آنها را پیرامون تشکیل جوامع بیان مى ‏داریم: ملاحظه مى ‏کنید که اسلام چگونه پیوندها را تأیید و مستحکم مى‏ کند. در خانواده، روابط میان زن و شوهر را تقدیس مى‏ کند و آن را وظیفه‏اى مقدّس مى‏ داند که فوق آن وظیفه‏اى نیست و ازدواج را از ساختن مسجد برتر مى ‏داند و قطع پیوند زناشویى و کوتاهى در اداى وظایف زندگى مشترک را معصیتى فراتر از کوتاهى در ساختن مسجد به شمار مى‏ آورد. پس پیوند میان زن و شوهر مقدّس است و استوار.

بعد، پیوند میان فرزندان و والدین را تقدیس مى‏ کند و آن را وظیفه‏اى قریب به اطاعت از خداوند مى ‏داند. شما دهها آیه از آیات قرآن را مى ‏بینید که، پس از اطاعتِ پروردگار، نیکى به پدر و مادر را یادآورى مى ‏کند. اسلام صله رحم را واجب و قطع رابطه با خویشاوندان را حرام مى‏ داند و بدین سان پیوند میان خانواده ‏ها را مستحکم مى ‏کند.

به روابط همسایگى نیز وارد مى ‏شود. در مورد همسایه توصیه و تأکید خاص دارد. حضرت على ‏ع مى ‏فرماید: «پیامبر همواره ما را به رعایت حال همسایگان سفارش مى‏ کرد، تا جایى که تصور کردیم براى همسایه حق ارث منظور مى ‏شود.» سفارش آن حضرت در مورد همسایه کمتر از خویشاوندان نیست. او همسایه را چنین توصیف مى ‏کند: همسایه کسى است که میان تو و او چهل خانه فاصله است. معناى این سخن این است که مردم یک منطقه به طور کامل، همه، همسایه یکدیگرند. این تلاش براى تقویت و استحکام روابط میان یک منطقه از شهر و جامعه است.

اسلام در تعلیمات خود تأکید مى‏ کند مسئولیت مردم یک سرزمین، مسئولیتى است مشترک. پس اگر در یک منطقه یک نفر بر اثر فقر و گرسنگى یا بیمارى از دنیا رفت، خداوند به این منطقه التفاتى نمى‏ کند. بنابراین، در هر منطقه هر فرد در قبال افراد مسئول است و تخلف از این وظایف نزد خدا پذیرفته نیست. «کسى که شب سیر بخوابد و همسایه وى گرسنه باشد ایمان به خدا و معاد ندارد» (بحارالانوار، ج 74ص، 193) و بدین طریق پیوند میان افرادِ جامعه را به شدت محکم مى‏ کند. سپس جلوتر مى ‏رود و کناره ‏گیرى از مردم و جامعه را تحریم مى ‏کند.

اسلام، آزار، ظلم، غیبت، افترا و هرآنچه را که موجب تضعیف پیوندهاى اجتماعى و دور شدن افراد جامعه از یکدیگر مى ‏شود تحریم مى ‏کند.

در عبادات ملاحظه مى ‏شود که اسلام اهتمام کاملى دارد به اینکه هر عبادتى رنگ اجتماعى داشته باشد. شاید بدانید که نماز در ابتدا به صورت جماعت بود و بعد به مسلمانان اجازه داده شد که آن را به صورت فرادى هم بخوانند. پس نماز، در طبیعت خود، به صورت جماعت است. همچنین مسلمانان را به سوى قبله واحدى فرا مى ‏خواند و به نماز چهره ‏اى اجتماعى مى ‏بخشد. زمان نماز یکى است، قبله یکى است، و بهترین مکانْ مسجد و بهترین طریقِ نمازْ جماعت است. روزه ماه رمضان یک عبادت جمعى است و حج، همان طور که مى ‏دانید، انبوه مردم، با لباس واحد، در حرکات یکسان، در زمان واحد، با روش و حالات یکسانْ عمل واجبِ حج را انجام مى ‏دهند. چه زیباست این عبادت و چه بسیار است جنبه‏ هاى اجتماعى آن.

زکات هم، در همه انواع خود، یک تکلیف اجتماعى است. برادران، زکات با مالیاتى که حکومت اسلامى در جاى خود وضع مى ‏کند و آن را الزامى مى‏ سازد فرق دارد. زکات و صدقات، آن گونه که از آیه کریمه به دست مى‏ آید، فرایضى هستند که براى حل مشکل اختلاف طبقاتى وضع شده‏ اند نه براى تأمین خزانه دولت و پرداخت حقوق کارمندان و کارهاى دیگر. زکات براى این است که طبقات مختلف، با روش هاى متناسب با زمان، به یکدیگر نزدیک شوند. کما اینکه امر به معروف و نهى از منکر رکن اساسى براى همکارى اجتماعى و همبستگى افراد جامعه است؛ چرا که کُلُّکُم راع و کلُّکُم مسؤولٌ عَن رَعِیَّتِه (بحار الانوار، ج 72ص، 38) در این مجالْ سخن گفتن درباره عبادات به صورت گسترده ممکن نیست و کمىِ وقت اجازه نمى‏ دهد.

عرصه چهارم، اخلاق. پس از فرهنگ، ایمان، احکام، اینک به حوزه اخلاق مى ‏پردازیم. به منظور ایجاد حس مشترک و گسترده در انسانها رهنمودهاى فراوان و آموزه ‏هاى مکررى دیده مى ‏شود که حتى از عرصه اخلاق گسترده ‏تر است.

اسلام در آموزه‏ هاى تربیتى خود مى ‏خواهد به «فرد» این حقیقت را بباوراند که تو تنها نیستى بلکه جزئى از جامعه انسانى هستى. فلذا این باور را در تعلیمات اخلاقى خود استحکام مى‏ بخشد. پس، در چارچوب هاى اخلاقى، همکارى افراد با یکدیگر آسان مى ‏شود.

بیان همه فضایل اخلاقى در یک سخنرانى ممکن نیست، لذا به ذکر برخى موارد بسنده مى ‏کنیم. ازجمله اخلاقِ حسنه مردم ‏دوستى، کرم، تواضع، حسن ظن، حسن معاشرت، صداقت، کمک به ضعیف، سوادآموزى، احترام به بزرگ‏تر، ترحم به کوچک‏تر، سلام کردن، خوش‏رویى، کتمان اندوه، عیادت بیماران، ادب حضور، قدردانى از صالحان، نکوهش فاسدان، حیا، عفو، عذر پذیرى، قبول فداکارى، خدمت به دوست، خستگى ناپذیرى در تعلیم و تربیت، باز کردن مکان براى نشستن دیگران در مجالس و هزاران رفتار دیگر از این گونه است، که هریک از اینها گرایش و رغبت انسان را براى توسعه و تعالى تقویت مى ‏کند و همکارى و محبت میان افراد جامعه را برمى ‏انگیزاند و موجب استحکام پیوندهاى اجتماعى مى‏ گردد. اگر خواسته باشیم به تفصیل و توضیح احکامى بپردازیم که به شؤون اجتماعى اختصاص دارد، ناچار باید نصف فقه اسلام را بیان کنیم- که از معاملات و سیاست تشکیل مى ‏شود.

این ابواب، اگر بخش اعظم فقه نباشد، قطعا نیمى از آن است، و براى تنظیم و تعیین حدود و ثغور مسائل مختلفى همچون مسائل شخصى، قوانین مدنى و نظایر آن آمده است. براى بیان این مهم نیز سخنرانی هاى متعدد لازم است.

در اینجا لازم است نکاتى را یادآور شوم.

اسلامى که احساس مدنیت را در انسان عمق مى‏ بخشد و این احساس را تقدیس مى ‏کند و آن را مستحکم مى‏ خواهد، قبل از همه اینها، تلاش مى‏ کند که در فرد بینشى نسبت به جامعه ایجاد کند. مى‏ خواهد روشن کند که جامعه ساخته دست تو است، از مخلوقاتِ تو است، و چیزى نیست که از بیرون بر تو تحمیل شده باشد. این یک مسأله اساسى است. انسان وقتى احساس کند که خود او سازنده جامعه است، مى‏ تواند باعث توسعه جامعه خود گردد و طبق برنامه مشخصى تعامل نماید. این مطلب در پاره‏اى از آیات قرآن کریم بیان شده است: إنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّى یُغَیِّروا ما بِأنْفُسِهِم (11:13) (خدا چیزى را که از آن مردمى است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.) ظَهَرَ الفَسادُ فِى البَرِّ و الْبَحرِ بِما کَسَبَت أیدِى النّاس (41:30) (به سبب اعمال مردم، فساد در خشکى و دریا آشکار شد).

بدین سان، در بسیارى از آیات، قطعیت این مطلب را مى ‏یابیم که آنچه در جامعه دیده مى ‏شود حاصل عملکرد مجموعه‏ ها و سازمانها است و سازمانها ساخته دست تو و در گرو اشاره تو است و از ساخته‏ هاى تو است و آنکه جوامع را مى ‏سازد، شمایید. لذا اسلام، پس از آنکه به این اعتقاد قداست و ژرفا و استحکام مى‏ بخشد، امکاناتى فراهم مى‏ آورَد تا این مبانى در حوزه تربیت اجرا شود، به طورى که انسان جامعه را به گونه‏اى تشکیل دهد که مى‏ خواهد و این گونه برداشت نکند که نظام جامعه حاصل اراده خدا است، که بر من و امثال من تحمیل شده است، پس باید مطیع این خواست و اراده باشیم. هرگز هیچ اثرى از این تفکر در اسلام دیده نمى‏ شود و جوامعْ ساخته بشر است.

...

 

 

منبع:

http://www.imamsadr.ir

کتاب "ادیان در خدمت انسان " از مجموعه " در قلمرو اندیشه امام موسی صدر " ،صفحه 191 ، ترجمه سید عطاالله افتخاری

این سخنرانى در دانشگاه داکار کشور سنگال در تاریخ 15/5/1967مطابق با 25اردیبهشت 1345ایراد شده است. امام موسى صدر در یک سفر شش‏ماهه به چندین کشور افریقایى ارتباط عمیقى با رؤساى جمهور، مقامات، اندیشمندان، مردم و لبنانیهاى مهاجر این کشورها برقرار کرد.

 

منابع عکس ها:

www.yaranesadr.ir-2

www.andishe-amal.blog.ir

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی