در خدمت انسان

گرامى‏ ترین و بلندمرتبه‏ ترین اهداف آن است که انسانها را گرد هم مى‏ آورد.

در خدمت انسان

گرامى‏ ترین و بلندمرتبه‏ ترین اهداف آن است که انسانها را گرد هم مى‏ آورد.

در خدمت انسان

بسمه تعالی
می خواهیم با هم رشد کنیم. بیایید به هم کمک کنیم بهتر شویم و تابعیت بیشتری از عقل و عشق داشته باشیم تا هوس هایمان.

دیدگاه و نظراتتان را در میان بگذارید.

لطفا به سایر وبلاگ هایمان سر بزنید:
- دنیای ما (http://donyayema.blog.ir)
- برای زندگی ( http://donyayema2.blog.ir )
- علم و اندیشه (http://donyayema3.blog.ir )
- در خدمت انسان (http://mehre8.blog.ir )


دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

خود من از سال 1321 سال شروع تحصیلات [ام] بوده است و حالا که سال 59 است، 38 سال است که در زمینه ی مسائل اسلامی تحقیق و تدریس و تألیف کرده ام و از اول میل و رغبت و عشق ما بر این بود که اگر ما یک نظام اجتماعی اسلامی داشته باشیم، چه کار باید بکنیم که در این مورد در سال 1342 واحدی در قم به وجود آوردیم برای تحقیق پیرامون حکومت اسلامی، که بعد ساواک فهمید، حمله کرد به این کار ما و من اول سال 1344 بود که به آلمان رفته بودم و هنوز کارمان را ادامه می دادیم که برادرها گفتند حمله کرده اند و کی کی را گرفته اند و همین کار علمی مان هم تبدیل به یک کار مخفی شد، بعد هم راکد ماند تا سال 49 که من برگشتم. با همکاری برادرها می خواستیم زمینه ی این تحقیق را دنبال کنیم که البته نرسیدیم به حکومت اسلام و روی مقدماتش کار می کردیم، ولی عشق و علاقه مان باز روی این گونه مسائل بود؛ روی زمینه ی اقتصاد اسلامی؛ مثلاً آیا در جامعه ی اسلامی، بانک می خواهیم یا نمی خواهیم؟ اگر می خواهیم باید با ربا باشد یا بی ربا؟ یا با ربا، اما با سود تضمین شده. اخیراً یک حیله ی جدید بر حیله های قدیم افزوده شده که به ربا بگویید: «سود تضمین شده». جانم! سود تضمین شده، همان رباست؛ دیگر ما که مکرر گفته ایم ربا به هر شکل که باشد حرام است و ربا مثل سگ است که هر چه آب بکشی پاک نمی شود. خوب به هر حال ما گفته ایم؛ آنچه جمع دوستان ما می فهمند این است، اما وحی منزل نیست و قابل بحث و مطالعه است و قابل نقد است، اما با همه ی نقدهایی که می کنیم ممکن است 2 یا 3 یا 5 درصدش قابل اصلاح باشد، می تواند خطوط کلی ساخت جمهوری اسلامی را از دیدگاه ما مشخص کند و به یاری خداوند می خواهیم با همه ی برادرها و خواهرهایی که این طرح و اندیشه را می پسندند و می پذیرند، برای ساختن امت وسط اسلامی بر همین اساس حرکت کنیم، ان شاءالله.

یکی از کارها و بحث هایی که ما در این نوشته کرده ایم (که در روزنامه ی جمهوری اسلامی هم منتشر می شود) مواضع ماست در رابطه با گروه ها که ما آنجا نظرمان را مشخص گفته ایم. ما در برابر گروه های مسلمان معتقد فعال مخلص خط امام، رابطه ی برادرانه داریم و هر گونه رابطه ی شرک آمیز نسبت به این گروه ها را گناهی بزرگ و تباهی آور می دانیم و اما با گروه های دیگر که آنها را به دو دسته ی اصلی تقسیم کرده ایم؛ یک دسته ی آنها که ضد اسلام نیستند، هر چند طبق اسلام هم نیستند، که گفته ایم آنها آزادند، اما با آنها مبارزه ی فکری خواهیم داشت و ما نقد خواهیم داشت مواضع آنها را و انتقاد، رد خواهیم کرد، اما با استدلال؛ و یک دسته ی آنهایی که ضد اسلام اند (ولو به نام اسلام) و بر ضد جمهوری اسلامی توطئه می کنند و حتی شمشیر می کشند، که اینها را دولت اسلامی باید غیر قانونی اعلام کند و با آنها به عنوان یک جمعیت غیر قانونی عمل نماید. به هر حال این نقطه نظرها مشخص شده که امیدواریم به یاری خداوند بتوانیم نقطه نظرهایی که روشن و قابل قبول برای همه مان است، دنبال کنیم و آنها که در خور انتقاد است، برادرانه انتقاد کنیم و اصلاحش کنیم؛ اما سرگردانی و حیرانی، رکود و توقف، دشمن انقلاب است و ما با هر گونه سرگردانی  و هر گونه حیرت و بی تفاوتی که بخواهد در امت به پا خاسته ی ما رخنه کند، شدیداً مخالف بوده، باید تلاش کنیم که این بیماری خطرناک به جامعه ی ما نفوذ نکند.

من می دانم که این مطالبی که منتشر شده، شرح و تفصیل می خواهد و بحث لازم دارد که امیدوار هستم که با همت و علاقه ی برادران و خواهران، جلسات بحث سازنده (نه جلسات جدال) براساس این متنی که منتشر می شود، در همه جا به وجود بیاید و به یاری خداوند، بتوانیم رو به شکفتن و رشد بیشتر برویم.

در اینجا سؤالاتی شده است که به آنها در این فرصتی که باقی مانده است جواب می گویم. سؤال شده است که ما کی می توانیم شاهد آشتی [و] همکاری شما و دیگر برادران با رئیس جمهور باشیم؟

برادر یا خواهر نویسنده ی این یادداشت! من و دیگر برادران با رئیس جمهور، قهر نیستیم که بخواهیم آشتی کنیم؛ ما می خواهیم تلاش کنیم و می خواهیم ایشان هم تلاش کنند. می ماند مسئله ی نقطه نظرهایی که فرعی است. اگر ما یک نظر داریم و ایشان و همفکرانشان هم یک نظر دیگری دارند، قابل گذشت است؛ حالا یا ما گذشت می کنیم یا ایشان گذشت می کنند، که خوب اینجا راه گذشت است و باید گذشت کرد؛ ولی می رسیم به یک جایی که نقطه نظر اصلی است، یعنی ما می فهمیم که برای آینده ی جمهوری اسلامی ایران باید این جور برنامه ریزی کرد و ایشان می فهمند که برای آینده ی جمهوری اسلامی ایران باید جور دیگری برنامه ریزی کرد، که شما بگویید چه کار می شود کرد؟ ما در اینجا می گوییم که این نقطه نظرها را که بر سر آن اختلاف نظر هست (اختلاف نظر است، نه اختلاف شخصی و گروهی) اینها را یا امام درباره اش تصمیم بگیرند یا حداقل مجلس نمایندگان منتخب مردم؛ هم ایشان، هم ماها پیرو آن نظری باشیم که اکثریت قاطع مجلس آن را تأیید می کند که به نظر من راه حل منصفانه می آید و اگر ایشان هم این راه حل را بپذیرند، مشکلی باقی نمی ماند، چون امام هم معمولاً تأکید دارند که اصل مجلس است و ایشان بنا دارند که بار به دوش یک رهبر، به عنوان یک فرد نیفتد و می گویند این مجلس یک مجموعه است و این مجموعه منتخب ملت است؛ بنابراین، اکثریت اینها وقتی یک رأیی را پذیرفت که مطابق اسلام باشد (یعنی شورای نگهبان تشخیص داد که این مخالف اسلام و قانون اساسی نیست) همان راه را بروید و ما هم همین راه را به نظرمان صحیح می آید؛ بنابراین، اگر ما اکثریت مجلس را حاکم کنیم، اشکالی نیست، اما اگر در مقابل نظر اکثریت قاطع نمایندگان مجلس خواستیم بایستیم، اینجا ممکن است بن بست پیش آید و باید در آینده برای این بن بست ها، در فکر راه حل اساسی باشیم. سؤال شده است که لطفاً نظرتان را راجع به سخنان آقای مهندس بازرگان در مجلس، بفرمایید چیست؟

شخص آقای مهندس بازرگان، با آشنایی دیرینه ای که نسبت به ایشان دارم و سابقه ی خدمات ارزنده ای که دارند، مورد احترام هستند و رعایت حرمت ایشان را هم لازم می دانم برای همه؛  اما بر روش خط مشی سیاسی شان انتقاد جدّی داشته و دارم و انتقادها را هم گفته ام و در مقام عمل هم رعایت کرده ام و یک انتقاد برادرانه است و با کمال احترام می شود این انتقادها را بیان کرد. خطوطی که ایشان برای آینده ی اداره ی جمهوری اسلامی ترسیم می کنند با خطوطی که ما ترسیم می کنیم، خیلی فرق دارد و پیش از پیروزی انقلاب هم همین طور بوده؛ آن موقع هم خطوطی که امام می رفتند و ما هم در پی امام می رفتیم، با آنها خیلی فرق داشت؛ آن موقع ها مسئله ی شورای سلطنت و انتخابات آزاد به عنوان یک راه حل برای ایشان و دوستان همفکرشان مورد قبول بود. می دانید که امام یا کسانی که با امام حرکت می کردند، به عنوان تبعیت از سخن امام می گفتند باید سلطنت را یکباره کلکش را کند و دیگر اینکه شاه برود و شورای سلطنت بماند، کار غلطی است که این دو نقطه نظر است؛ ولی نه اینکه این آقایان هم سلطنت یا شورای سلطنت را قلباً قبول داشته باشند؛ باید به شما بگویم آقای مهندس بازرگان هم در صحبت هایشان قلباً این را قبول نداشتند و صحبت بر سر راه و برنامه است و ایشان فکر می کردند که برنامه این است که حالا مثلاً شورای سلطنت را قبول کنیم، تا بعد آماده شویم و در آینده کلک را می کنیم امام می فرمودند: دشمن در آینده به من و شما مجال نمی دهد و الان وقتش است و یاالله، کلکش را بکنیم؛ خوب این دو تا نقطه نظر است. در خیلی از مسائل دیگر هم بعد از پیروزی انقلاب از این اختلاف دیدگاه ها داریم، اما معنایش نباید بی حرمتی به ایشان و امثال ایشان باشد. یک مطلبی هم ایشان فرموده بودند که چرا من که یک مسؤل قضایی هستم، درباره ی مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی اظهار نظر می کنم. من تعجب کردم؛ هر فردی در ایران می تواند درباره ی همه ی مسائل اظهار نظر کند، مثلاً اگر شما آمدید، اینجا درباره ی سیاست خارجی اظهار نظر کنید، به شما بگویند آقا شما که مثلاً معلم مدرسه هستید، چه کار به این کارها دارید؟ ما چنین قراری در جمهوری اسلامی نداریم، بنده هم مثل فردی از افراد دیگر، در بعضی مسائل اظهار نظر می کنم و به خصوص که من سال هاست در این زمینه ها کار می کرده ام (زمینه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، و آموزشی) و مثلاً سال ها تجربه ی آموزش دارم که لابد اگر مجمعی از معلمین تشکیل شد و از من دعوت کردند که آنجا سخنرانی کنم، اظهار نظر می شود که ایشان مسئولیت قضایی دارند و چرا در مجمع معلمین پیرامون مسائل آموزشی صحبت کرده اند که به نظر من این انتقاد غیر وارد است. دخالت در قوای دیگر معنایش این است که من به عنوان مسئول دیوان عالی کشور از مقام قضایی ام در کارهای قوه ی مجریه یا قوه ی مقننه دخالت کنم؛ مثلاً حکم بنویسم درباره ی عزل فلان مدیر کل، که این می شود دخالت قوه ی قضاییه و بعد یک مدیر کل هم به جای او نصب کنم که می شود دخالت قوه ی قضاییه در قوه ی مجریه؛ بنابراین اینها دخالت نیست، اظهار نظر است. یا مثلاً نوشته اند: سفرا و وزرا را ایشان می پذیرد. خوب اگر سفرا با من کار دارند، بگویم آقا نیا اینجا؛ من که نمی خواهم آنها بیایند و آنها کار و صحبتی دارند و می خواهند بدانند نقطه نظرهای ما چیست. بنده یک برنامه ای دارم صبح ها ساعت 5/7 (به طور معمول) تا ساعت یک ربع به سه بعد از ظهر در محل کار قضایی هستم، مگر کاری در بیرون پیش بیاید و هفته ای یک روز هم در دفتر کار قضایی می مانم تا ساعت 8و9 شب در همان محل کار قضایی برای رسیدگی به کارهای عقب مانده و بقیه ی اوقات هم به کارهای اجتماعی و تشکیلاتی می رسم و این طور وقتم را تقسیم کرده ام و فکر نمی کنم بی رویه باشد. اگر کسی کار قضایی دارد و اگر صبح از5/7 تا نزدیک 3 بعد از ظهر در کار قضایی بود، آیا به نظر شما کارش را کسر گذاشته یا کم گذاشته است و بعد هفته ای یک روز هم گاهی تا ساعت 9 و 10 آنجا می مانم و بقیه ی اوقاتم را هم به کارهای دیگر می رسم. آخر من یک روحانی هستم و وظایف روحانیتی دارم که آنها را هم انجام می دهم و اینها با هم منافاتی ندارد و چطور ایشان فرموده اند منافات دارد، نمی دانم؛ و دیگر بنده روزهای چهارشنبه یک مصاحبه ای دارم که این مصاحبه هم بدین جهت است که روزنامه ها و رادیو تلویزیون های داخلی و خارجی برای مصاحبه مراجعه می کنند که من گفته ام؛ بنده هفته ای دو ساعت وقت برای مصاحبه می گذارم، از 10 تا 12 صبح که یک ساعت مصاحبه های اختصاصی و یک ساعت هم مصاحبه ی عمومی (آن مصاحبه ی عمومی اسمش مصاحبه ی مطبوعاتی شده است) و رادیو تلویزیونی؛ یعنی همه ی این مراجعات را برای آن دو ساعت گذاشته ایم و هر روزنامه ای و هر رادیو تلویزیونی علاقه مند بوده، آمده و علاقه مند هم نبوده، نیامده است. این چه اشکالی دارد من نمی دانم. به هر حال نظرم را راجع به مطالب ایشان گفتم، اما تأکید می کنم که این گونه آقایان که خدمات ارزنده ای به اسلام و امت ما داشته اند، همیشه حرمتشان محفوظ بماند.

سؤال شده است نظر امام را راجع به حزب جمهوری اسلامی بفرمایید و فرمان و پیام امام را عیناً ذکر کنید.

شخص من از اول نظرم این بود که امام در همان مقام والای شامل عمومی رهبری شان هستند و حزب یک تشکیلاتی است، می آید نقطه نظرهایش را می گوید و کارهایش را می کند و افرادی را که مؤثرند و جامعه از آنها شناختی دارد، به اعتبار آن نقطه نظر و به اعتبار اعتمادی که به این افراد دارد، روابطش را با حزب تنظیم می کند و چه لزومی دارد که ما پای امام را همه جا بکشیم؛ منتها ما خودمان از همان اول مقید بودیم که این گونه اقدامات را با امام به عنوان رهبر در میان بگذاریم. مطلب را با ایشان در میان گذاشتیم و ایشان فرمودند که خوب است، اقدام کنید که بعدها ایشان بیش از این هم عنایت داشتند و من نمی خواهم امام را از همان مقام شامل رهبری، کسی یا کاری یا جریانی، به این کارهایی که در درجات بعد قرار دارد (نام امام و عنوان امام را) بکشاند. ما یک فعالیتی بر طبق وظیفه می کنیم؛ برادرها و خواهرها به کار ما و سابقه ی ما و میزان قابلیت اعتماد ما که آنجا هستیم بنگرند و در این حدود ترتیب اثر بدهند، که فکر می کنم این اولی است.

سؤال شده است که حزب جمهوری اسلامی چه خدمتی برای مردم کرده و چرا باید تمام پست ها و مقام ها را اعضای حزب اشغال کنند؟ آیا افرادی در جامعه بهتر از آنها وجود ندارد واین حزب انحصارطلب نیست؟

حزب جمهوری اسلامی در این مدت هر کاری کرده عیان است، چیز پنهانی ندارد؛ خوب و یا بد. هیچ وقت هم اگر خدمتی کرده، بابت خدمتش طلبکار پست و مقام نباید باشد؛ یعنی اگر تمام این دو سال را سراپا خدمت کرده بود و حال می خواست این خدمات را با پست ها و مقام ها معامله کند، باز حزب الشیطان می شد. کی در حزب جمهوری می خواهند پست ها و مقام ها را به اعضای این حزب اختصاص بدهند؟ شما می بینید که شورای مرکزی حزب وقتی خواست نخست وزیر معرفی و کاندیدا کند، نشست شور کرد، امتیاز داد به اشخاص در آن جلسه، امتیاز اول را آقای رجایی آوردند که عضو حزب جمهوری اسلامی نیستند. خوب اگر حزب جمهوری اسلامی، حزبی انحصارطلب است، باید ببیند توی افراد خودش کی اول است، نه اینکه از آن اول، فارغ از اینکه عضو حزب هست یا نه، چشم بیندازند ببیند چه کسی دارای امتیازات بیشتر است، امتیاز بدهد بعداً امتیازها را جمع بندی کند و آقای رجایی که عضو حزب هم نیستند، 40 امتیاز و نفر بعدی که عضو شورای مرکزی حزب هم بود 25 امتیاز بیاورد. شما از این، چه استنباط می فرمایید؟ و آقای رجایی که مورد تأیید حزب هم هستند و بودند، نخست وزیر شدند؛ به ایشان عرض شد: آقای رجایی شما در انتخاب وزرا، معاونان مدیرکل ها، استاندارها و مسئولان آزاد هستید؛ حزب از شما هیچ توقعی ندارد. فقط یک توقع ما از ایشان داشتیم و آن این است که گفتیم اگر به دلیل تنگناها خواستید سراغ افرادی بروید که عضو حزب هستند، طوری عمل نشود که فعالیت سازنده ی تشکیلاتی حزب متوقف بشود و لذا ایشان بعد از اینکه دو، سه نفر را انتخاب کردند که اینها اعضایی بودند نسبتاً مؤثر در حزب، وقتی به انتخاب آقای مهندس موسوی، سردبیر روزنامه و مسئول دفتر سیاسی حزب رسید، برای وزارت خارجه ما مقاومت کردیم و گفتیم؛ آقای رجایی ما یک قراری گذاشتیم به اینکه این تشکیلات می خواهد کار بکند، می خواهد خدمت بکند، آقای مهندس موسوی می روند کی را ما جایشان بیاوریم؟ از ایشان صرف نظر کنید. نه تنها آقای بنی صدر با وزیر خارجه شدن مهندس موسوی مخالف بود و این آقای رجایی بودند که اصرار کردند و گفتند که آقا پای مملکت در میان است، پای انقلاب در میان است وحزب باید قربانی انقلاب شود، حزب برای انقلاب است نه انقلاب برای حزب؛ این قدر بحث کردند تا سرانجام این مقدار از حزب رأی گرفتند. منحصراً علاج به ایشان (مهندس موسوی) شد و راه علاج دیگری نبود، دیگر چاره ای نیست. روش حزب با مشاغل و مقامات این بوده است. شما از ایشان یا از هر وزیری می توانید سؤال کنید یک نفر را به عنوان وابسته به حزب تاکنون مراجعه نکرده به این آقایان، چه رسد به اینکه تحمیل کرده باشد. بنابراین، پاسخ این سؤال این است:

1-                      حزب جمهوری اسلامی یا خدمت کرده یا نکرده، همین است، چیز مخفی ای ندارد، همین است که هست؛

2-                      اگر تمام کارهایش خدمت خالی از عیب بود (که خالی از عیب نیست، عیب هم دارد) اگر همه ی کارهایش خالی از عیب بود و فقط همین یک عیب را داشت که می گفت همه ی کارهای من خوب است پس حالا چند تا پست را در اختار من بگذارید، این بزرگ ترین عیبش می شد؛

3-                      در کابینه ی آقای رجایی، حزب پیشنهاد اینکه کی باشد یا کی نباشد را نداده است. هر فردی را که ایشان لایق دانستند و عضو حزب بوده، اگر مورد نیاز شدید کارهای تشکیلاتی و سازنده نبوده که هیچ، بحثی نداریم، انتخاب کردند تمام شد؛ اگر مورد نیاز شدید بوده مقاومت کردیم و گفتیم؛ آقا نمی شود و بعد که ایشان گفتند؛ آقا حزب مقدم است یا انقلاب؟ گفتیم البته انقلاب مقدم است. حزب برای انقلاب است، نه انقلاب برای حزب. گفتیم پس باید موافقت کنیم. اگر علاج منحصر به فرد شد، دیگر چاره چیست؟ آیا موضعی اسمی تر و متعهدتر از این اگر هست بگویید به ما تا موضع را این طوری انتخاب بکنیم. چیزی به نظرتان می رسد غیر از این اسلامی تر، منصفانه تر، متعهدانه تر؟ و این یک مسئله ی مخفی نیست، یک مسئله ای است که ده ها شاهد و ناظر دارد، یکی خود آقای رجایی.

سؤال کرده اند که آیا حزب جمهوری عضو می پذیرد؟ اگر این طور است شرایط آن را اعلام کنید.

البته حزب آماده برای پذیرش عضو است. شرایطش هم این است که داوطلب، مسلمان متعهد و پایبند در عمل به موازین اسلام باشد و اهل مبارزه باشد، بی حال نباشد و مواضع فکری حزب را هم وقتی که مطالعه کردید، همدیگر را شناختید، آن وقت بعد از شناسایی تصمیم می گیرند درباره ی عضویت و کارت صادر می کنند؛ این کیفیت عضو شدن در حزب است. تعداد بی شماری تقاضای عضویت را در همان ماه های اول تشکیل حزب امضا کردند، ما در برابر همه ی آنها خجلیم که خیلی زود نتوانستیم سراغ آنها برویم، به علت مسئولیت هایی که برای کارهای مملکت داشتیم. ما هم انقلاب را بر حزب مقدم داشتیم، رفتیم سراغ ایفای وظایف مان درباره ی جامعه و اداره ی جامعه ی انقلابی مان و بعد حالا چند ماهی است که از همین تعداد وقتی که اشاره کردم، مثلاً بنده چهار تا بعد از ظهر را در اختیار کارهای تشکیلاتی و سازندگی حزب گذاشتم و برادرهای دیگر هم کمک هایی می کنند و یک مقدار داریم، حرکت می کنیم؛ ان شاءالله امیدواریم تا حدودی جبران پاسخ کرده باشیم.

نوشته اند که درباره ی ازدواج جوانان به پدر و مادرها سفارشی کنید، بگذارند جوانان مسلمان با شرایط ساده ی اسلامی ازدواج کنند.

امان از دست آن پدر و مادرهایی که نمی گذارند این جوان های ساده براساس و رعایت شرط دین و ایمان و تقوی با یک لقمه نان که بتوانند در بیاورند، با هم ازدواج کنند. چرا این همه شرایط ازدواج را سنگین می کنید و جوان ها و جامعه را به سمت فساد می برید و تسلیم امواج فساد می کنید؟ نکنید پدرها و مادرها، برادرها و خواهرها سخت گیری نکنید. یک جوان مسلمان با یک جوان مسلمان دیگر، مؤمن باشند، با خدا باشند، مرد هم عرضه ی یک لقمه نان و یک محل سکونت معمولی پهلوی قوم و خویش هایش یا پیش شما را داشته باشد، مراسم ازدواج ساده، علما را هم خبر کنید آنجا تشریف دارند، خیلی ساده برایتان صیغه ی ازدواج جاری می کنند؛ بنابراین، این حرف بسیار خوبی است و دفترخانه های ازدواج هم باید منصف باشند، سطح خرج ازدواج را آن قدر بگیرند که مردم از عهده اش بربیایند و شیرینی اینها هم یک مختصر آب نبات و خرما هم می شود. (تکبیر) چطور این الله اکبر را فقط جوان ها گفتند و بقیه نگفتند؟ (تکبیر تمام حاضرین) دو تا از این جوان ها آمده بودند برای ازدواج با پدر و مادرشان و اصرار داشتند که من در یک چند دقیقه ای که در محل کار بودم، صیغه ی ازدواجشان را بخوانم، دیدم یک بشقاب خرما هم گذاشتند آنجا، برای شیرینی، صد آفرین به آنها گفتم. باید ازدواج ها را ساده کرد. امان از دست پدر و مادرهایی که نمی گذارند این جوان های ساده براساس و رعایت شرط دین و ایمان و تقوی با یک لقمه نان که بتوانند در بیاورند، با هم ازدواج کنند. چرا این همه شرایط ازدواج را سنگین می کنید و جوان ها و جامعه را به سمت فساد می برید و تسلیم امواج فساد می کنید؟ جهیزیه ی دختر، کمالات معنوی اوست. مهریه ها را سنگین نکنید، مشکلات سنگین نتراشید. جهیزیه یعنی چه؟ جهیزیه ی دختر کمالات معنوی اوست. مهریه ی مرد عبارت است از کمالات او. حالا یک کسی داشته باشد، بکند حرفی نیست، اما کسی که ندارد سخت گیری نکنید. قرآن می گوید آن که دارد اگر نکند بیخود و کسی هم که ندارد اگر به زحمت می افتد و می بینیم اگر یک عده بکنند، دیگران به زحمت می افتند. آنهایی هم که دارند، در این شرایط زمان ما، یک قدری کوتاه بیایند که دیگران به زحمت نیفتند. ان شاءالله این سنت ازدواج که از سنت های عالی اسلام است و آن قدر مهم است که از رسول خدا، صلوات الله و سلامه علیه، روایت شده که فرمود: «ازدواج سنت و راه و آیین و شیوه ی من به عنوان پیامبر شماست و هر کس از این سنت و شیوه سرپیچی کند از من نیست.» این قدر پیغمبر به ازدواج اهمیت داده، ازدواج را ان شاءالله آسان کنید.

منبع: سخنرانی ها و مصاحبه های  آیت الله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی/  محمد رضا سرابندی/ تهران/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ 1386/  چ اول، زمستان 86/ج 2 /  صص 613 تا 632

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی